شعری زیبا

شعری از داوود ملک زاده عزیزم


 آستارا؛ تنها بندر بی‌کشتی‌ی جهان

 آاااای آهسته‌ رو!

این‌جا خبری‌ست انگار.

کوه‌ها به دریا نگاه می‌کنند

پری‌های دریایی می‌رقصند

ماهی‌ها با تور

به بهشت و جهنم می‌روند.

محققان می‌گویند:

"خزر نام مناسبی برای این دریا نی‌ست"

در نقشه‌های جهان

 روی آن نوشته‌اند: Caspian sea!

می‌گویند

خاویار دارد این دریا

که هر دانه‌اش

عمر نوح می‌بخشد

شاید هم

جاودانه‌گی‌ی خضر...

نه خورده‌ام

و نه دست مردم دیده‌ام

این نان سیاه اوزون برون را...

*

از اتاق من

نه بام سفالی‌ی هم‌سایه

که بالکن ِ طبقه‌ی ِ دوم ِ آپارتمان ِ شماره‌ی ِ 13

از مجتمع بایرام‌بگ را می‌بینم

با لباس‌های آویزان

مثل لب‌های صاحب‌خانه‌اش.

فقط کنار زدن پرده کافی نی‌ست

برای دیدن آسمان

باید به کنار شهر بروی

مراقب پرده‌ها باش

همیشه اتفاقی برای افتادن دارد

و دوستانی که منتظرند

از تو سوتی بگیرند!

*

وعده‌ها همیشه تو خالی‌اند

چه در سیاست

چه در عشق و ازدواج،

حتا وعده‌ی دوچرخه‌ی پدر

برای املاهای بیست‌ام

چیزی بود

مثل شعارهای انتخاباتی.

فرودگاهی نی‌ست،

و بال‌گرد رییس‌جمهور محترم

چمن ورزش‌گاه را قیچی می‌کند

بی‌خیال تربیت ِ بدنی

نامه‌ها از گونی‌های اقتصاد پر می‌شوند

سهم شما از عدالت محفوظ است.

فقط

منتظر خرداد باشید...

*

در به در

دنبال بندریم

با منظور، بی منظور

خزر،

هم‌چنان بزرگ‌ترین دریاچه‌ی جهان است

و آستارا

تنها بندر بی‌کشتی‌ی جهان

با سوییت‌هایی با پنجره‌های نیمه‌باز

با خورشیدی که هر صبح

در تخت‌های دو نفره

ولو می‌شود.  

داوود ملک‌زاده، منصور بنی‌مجیدی و شهرام پوررستم. آستارا، تیر ۸۶، بعد از عمل جراحی

منبع : وبلاگ داوود ملک زاده